سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، گنجینه و کلید آن پرسش است . پس خدا رحمتتان کند بپرسید که به چهارکس پاداش داده می شود : پرسشگر و گوینده و شنونده و دوستدار آنها . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]   بازدید امروز: 0  بازدید دیروز: 1   کل بازدیدها: 6910
 
kashef
 
یا ابا صالح المهدی
نویسنده: shaghayegh(سه شنبه 86/6/6 ساعت 5:17 عصر)

 

 

فروغ چشم زهرای بتولم

گل باغ امیر مومنانم

حسن را از شهامت یادگارم

حسین ابن علی را هم عنانم

به زهد و جود زین العابدینم

چو باقر علم احمد را لسانم

نهال بوستان جعفری را

به لطف حق تعالی باغبانم

به حکمت خانه موسی کاظم

طبیب دردمندان جهانم

به شوکت چون علی موسی الرضایم

جواد العالمین را دودمانم

چو جد خود نقی هادی به خلقم

چو بابم عسگری کهف امانم

بگیرم دست هر افتاده از پا

که من شاه رئوف و مهربانم

 

                                                                            اصفهانی(محفوظ)



نظرات دیگران ( )

رزمندگان دیروز، جانبازان امروز و تاوان عشقی الهی
نویسنده: shaghayegh(دوشنبه 86/5/29 ساعت 1:50 عصر)

 

   

خدای متعال، آنها که ایمان آوردند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا با مال و جانشان جهاد کردند، نزد تو مقامی برتر دارند و رستگاران واقعی اینانند. (سوره توبه- آیه 20)

 

                                                                                  ***

                                                                                   

 

 

حیاط آسایشگاه بزرگ و زیبا بود و ساختمان سه طبقه آن سبک معماری چند دهه قبل را به تصویر می کشید و در عین فرسودگی ظاهری، مقاوم و پابرجا ایستاده بود.اینجا آسایشگاه ثارالله است، مکانی که محمود صلاحی، دبیر اجرایی بنیاد بین المللی غدیر، جمعی از خانواده های پاسدار شهرک شهید کلاهدوز و بسیجیان شرق تهران صبح پنجشنبه 25 مرداد به عیادت جانبازان قطع نخاعی و یا ضایعه نخاعی رفتند.

ساعت 9 و 30 دقیقه پس از هماهنگی با مسئولان آسایشگاه ثارالله میهمانان دسته دسته با گل و شیرینی وارد شدند. شور و شوق همراه با حسن خضوع و قدرشناسی در چهره ها موج می زد.

 
در کنار حیاط اتاقی بود که در بدو ورود مهمانان وارد آن شدند. این اتاق پر بود از تابلوهای نقاشی و عکس هایی از امام خمینی (ره) و حاج همت. موسی سلام سال 1361 در عملیات مسلم بن عقیل از ناخیه نخاع آسیب دیده است. با وجود اینکه به سختی می توانست نیم نته خود را از تخت بلند کند به گرمی به میهمانان خوش آمد می گفت. سلامت، دوست صمیمی حاج همت بود و در هر چند جمله که به سختی بیان می کرد یک جمله را به حاج همت و رشادت هایش اختصاص می داد.

 خوب نمی شنید اما خوب می خواند با اشاره دست به ما فهماند که حرف ها و شاید سوال هایمان را روی کاغذ بنویسیم. نوشته ام را با سلام و عرض ادب به پیشگاه پدر آغاز کردم و چند سطری ابراز عجز در مقابل مقام والای او، می خواند و جواب می داد. گفت: وظیفه شما حفظ انقلاب است. یک زمانی دشمن رودرروی ما بود، ما او را می دیدیم و با سلاح به مقابله با او می رفتیم اما الان دشمن از طریق تهاجم فرهنگی به خانه شما وارد شده است، دشمن از طریق ماهواره و دستگاه های ارتباطی سعی دارد بر شما مسلط شود و شما هیچ کاری نمی کنید. جلوی تهاجم دشمن را بگیرید و جلوی اختلاف و نزاع را.

 
با شور و حال خاص ادامه داد: رسالت شما حفظ ارزش هاست، ما این انقلاب را آسان به دست نیاوردیم. دشمن در جبهه از ما شکست خورد و حالا با روشی دیگر سعی دارد با ما مقابله کند. هوشیار باشید و این انقلاب را به سلامت به دست امام زمان (عج) برسانید.

چند دست نوشته از حاج موسی بر روی دیوار اتاقش بود بر روی یک تکه کاغذ نوشته بود: خدایا! مرا از دوستانم محافظت بفرما چون می دانم چگونه خویشتن را از دشمنانم حفظ کنم.

حسین آقایی، حبیب رمضانی زاده و کبیری از دیگر جانبازان آسایشگاه ثارالله بودند. آقایی معتقد بود که صحبت کردن فایده ای ندارد باید عمل کرد اما در نهایت همه را به حفظ حجاب و عفاف و ارزش های اسلام توصیه کرد.

 
کبیری از سال 1365 در جزیره مجنون مجروح شده و به طور متناوب و گاه ثابت اینجاست. او نیز تمایلی به حرف زدن نداشت و تنها به چند توصیه چون پایبندی به مسایل اعتقادی و پشتیبانی از ولایت و رهبری اکتفا کرد.

اما رمضانی زاده، جانباز را اوج ایثار خواند و ادامه داد: همه ما به عشق حسین (ع) به جبهه رفتیم و بعد از مجروح شدن نیز با مدد از حضرت عباس (ع) و تا ظهور حضرت مهدی (عج) صبر می کنیم.

حاج حبیب از دردهای عصبی پاهایش گفت و در نهایت همچون دیگر جانبازان از بعضی بروکراسی ها و شعارها ابراز ناراحتی کرد و چشم امید به اقدامات عملی متولیان امور ایثارگران داشت.

جانبازی دیگر از شغلم پرسید. وقتی فهمید خبرنگارم با چهره ای پر از شکایت گفت: شغل سختی را انتخاب کردی باید خیلی قوی باشی اگر جسارت و شجاعت خبرنگاری را نداری این شغل را ترک کن.

راست می گفت در برابر عزم و اراده و صلابت او، قلم ضعیف است و خبرنگار صغیر.

 

فرصت دیدار به پایان رسید، ما می رویم اما باز عده ای می مانند. آیا باید به این ملاقات ها اکتفا کرد؟ آیا انزوا حق مردان رشید روزگار ماست؟ جانباز تاوان چه چیزی را می دهد؟ آیا تاوان عشق به میهن، درد است؟ نمی دانم.

 

 

 

 



نظرات دیگران ( )

تولدی دیگر
نویسنده: shaghayegh(سه شنبه 86/4/12 ساعت 2:7 عصر)

به نام خدا
به نام بهترین آغاز و بهترین پایان

گاهی احساس می کنم که دوری دور، دورتر از هر آنچه هست و نیست. اما خوب که می نگرم می بینم تو هستی و تو نزدیک تر از منی به من.
با تو گفتن عادتی همیشگی است و اما چگونه است با تو ماندن؟ الهی چه تقدیری است در حرکت دوران؟ می دانم که با تو باید گفت و تنها از تو باید خواست می دانم، می دانم که صدایم را از عمق چاه جهالت می شنوی و می دانم که تو مشتاق تر از منی به من. پس این چه دلهره و چه آشوبی است که بر دلم نهادی؟ این بار هم تو مرا خواندی پس چرا سینه ام از اضطراب حضور در حریم کبریاییت می تپد، چرا با این که همیشه در قلبم بودی فکر می کنم گنجایش حضور در حرمت را ندارم؟ می دانی این بار حس می کنم که حقیر تر از پیشم، همه می گویند التماس دعا همه می گویند تو لیاقت داشتی که خدا کارت دعوت ویژه برات فرستاده اما هیچ کس نمی داند من کیم و من چیم. این تویی که می دانی و باز مرا به سوی خود می خوانی. درد من این است که این بار تنها خودم نیستم که می آیم این با زایرم زایری که هزار التماس دعا را با خود برایت می آورد. من سفیرم پیغام رسانی که به سوی تو می آید. این بار گران بر دوشم چه سنگین است، می دانی؟

یا رب، غرقه اوهامم، غرق در وهم و خیالات. حال که مرا خواندی وجودم را برای خودت تربیت کن. رهایم کن رهایم کن از این تنهایی و سیاهی و لیاقت حضور در حرم امنت را عطایم کن. ای مهربان ترین مهربانان

یا امام رضا (ع)، هر چه دارم از تو دارم. آقا شرمنده ام کردی و می کنی. تنها تو بر احوالات من آگاهی و تنها تو رازهای نهان این دل خسته را می دانی. تو غریبی و خوب درد غریبان را می دانی. این بار هم از تو خواستم چون می دانستم که دست رد به سینه این کمترین نمی زنی. آقا کمکم کن تا حال و حوای حضور در حریم امنت را با حریم نبوی پیوند بزنم. آقایم تو خود می دانی که من در جستجوی چه و که می روم، می گن امام زمان هرجا هم که باشه باز قلبش نزدیک بقیع می تپه، کنار مزار بی نشونی که تنها نشونیش عطر گل یاسه. امام رضا کمکم کن تا حقیقت حظورو درک کنم. مبادا دست خالی برگردم؟

                       



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یا ابا صالح المهدی
رزمندگان دیروز، جانبازان امروز و تاوان عشقی الهی
تولدی دیگر

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
kashef
shaghayegh
من شقایق لقبم تنهایی/ همچو تقدیر پر از تنهایی

|| لوگوی وبلاگ من ||
kashef

|| اوقات شرعی ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو